از نظر قرآن، حق مطلق که در برابر ناحق است، خداوند است(حج، آیه 62)؛ یعنی خدا حقی است که نقیض آن ناحق است؛ این حق جزو صفات ذات الهی است.
افعال خدا نیز چون از چنین حقی نشأت می گیرد، حق است؛ اما فعل الهی دارای مراتبی است؛ در برخی از مراتب تنزلی فعل الهی، باطل که ناحق است، بروز می کند و انسان را فریب می دهد؛ در حالی هم چنان فعل الله، حق است.(بقره، آیه 147)
امیرمومنان امام علی(ع) به عنوان «حق ملخوق به» حقی است که در آن باطلی را ندارد؛ از این روست که حق با علی(ع) می گردد و دایر مدار علی(ع) است: عَلِیٌّ مَعَ الحَقِّ یَدُورُ مَعَهُ حَیثُ مَا دَار؛ علی در معیت قیومی حق است و حق هر جا علی می گردد، دورش می گردد.(بحارالانوار، ج 28، ص 368)
این بیانگر عصمت آن حضرت(ع) است؛ از این رو، فعل و قول و تقریرش حجت الهی است. البته برخی در سطح پایین تر از ایشان قرار می گیرند که با حق می گردند، نه این که آنان دایر مدار حق باشند؛ چنان که در درباره عماریاسر آمده است: عَمَّارُ مَعَ الحَقِّ وَ الحَقُّ مَعَ عَمَّار یَدُورُ مَعَ الحَقِّ حَیثُ مَا دَارَ؛ عمار با حق است و حق با عمار است، عمار هر جا که حق می گردد در آن جا می گردد.(بحارالانوار، ج 44، ص 35)